به نام ایزد منان

 

سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد                        آنچه خود داشت ز  بیگانه تمنا میکرد

 

آوردن لفظ بیگانه از جهت آن نیست که دیگرانی که از ما نیستند بیگانه اند و نباید چشم به اعمال آنها دوخت و از این طریق آنها را از خود جدا کرد و آنها را با خود اعضای یک پیکره ندانیم بلکه از آن حیث میباشد که مبادا آدمی به خود گمشدگی برسد و آنچه را خود دارد از آن دیگری بداند . این نوع تلقی از خود و دل بستن به آنچه که زمانی از آن او بود و امروز از آن دیگری و شیفته آن شدن فاجعه فرهنگی است که ممکن است ملتی دچار آن شود و آنچه که بر گرفته از اندیشه اوست از آن دیگری بداند و عوض شده آن را بگیرد و آن را مصرف کند و از این طریق خود را متصف به متمدن بودن بداند وگرنه چه اشکال دارد که آدمی بر سفره اندیشه و یافته های مفید دیگران بنشیند و از آن استفاده کند ؟!؟

 

فَبَشَر عبادَ الٌذینَ یَستمعون القولَ فیتبعونَ اَحسَنه .....

رها کردن باور ها و یافته ی فکری و تجربی و چسبیدن به آیین و باور ها ی دیگران بدون آنکه بدانیم از کجا سرچشمه گرفته چگونه بالیده و ریشه در کدام فرهنگ دارد نوعی خود باختگی فرهنگی و تهی شدن فرهنگی را به دنبال دارد که پس از گذر زمان آدمی را از خود خالی میکند و به خلا بی هویتی میکشاند . متاسفانه در این روزگاران بر گذاری جشن های دیگران نشان تمدن میباشد !!! کسی آیین نوروزی را آنچنان پاس نمیدارد ، به جشن ها و روز های باستانی نمی اندیشد اما در فکر برگذاری آیین کریسمس هست برای روز ( valentine ) روز شماری میکند اما حتی نام اسپندارمذ ( سپندار مزد ، آرمیتا ) به گوش وی نخورده است در حالیکه هر دو آیین نام بده ( کریسمس ، valentine  ) یا ریشه کاملا ایرانی دارند یا اگر با دید بد بینانه بنگریم حداقل میتوانیم بگویم که از نظر فرهنگی و زمانی آیین های ایرانی تقدم بر این دو اعیاد دارد .

یکی از مهم ترین آیین و عید های باستانی ما مزدا پرستی که از تجلی های آن پیدایش شب یلدا است که غربی شده ی آن  کریسمس میباشد . آیین شب یلدا که ریشه در مزدا پرستی دارد چندین قرن قبل از میلاد مسیح در ایران زمین میان مردمان ایرانی برگذار میشد ، سپس از طریق ایرانیان وارد سرزمین روم  میگردد و در آنجا پس از آنکه چندین قرن دین رومیان میشود آیین کاملا ریشه می پراکند ، بعد از گسترش دین مسیحیت بین رومیان همچنان طرفدار می یابد تا آنکه از ترس حکام  در خفا آیینش بر پا میشود یا همان آیین به ظاهر اسم مسیحی مییابد اما در حقیقت چیزی از آن عوض نمیشود ، نام های مسیحی جایگیر نام های ایرانی میشود و در صورتی که محتوا هیچ تغییری نمیکند تا بدین طریق از کشتار و ترس و فشار حکام در امان باشند شب میلاد خورشید را شب میلاد مسیح نام میگذارند ( باید توجه داشت که مهر و مسیح در واژه یک معنی میدهند و هر دو به معنی نجات بخش میباشند ) شب یلدا دراز ترین شب اهریمنی هست در حالی که اهریمن همه جا را فرا گرفته مردمان بیدار مانده و دعا و نیایش میکنند و آخرین میوه های فصل را که به آن میزد می گویند پیشکش مزدا میکنند ، تا ساعاتی از صبح بیدار میمانند تا خورشید را برای غلبه بر اهریمن یاری کنند . با تولد مهر یا خورشید جشن بر پا میکنند . در این جشن و در این روز مردمان به هیچ شکل حق دروغ گفتند ندارند زیرا دروغ از افراد قدرتمند لشگر اهریمن میباشد ، سپس غسل میکنند و خود را پاک میکنند ، همچنان منقول است که روحانیون زردشت ( مزدا پرستی ) اولین بشارت دهنده ها و تائید کنندگان مسیح میباشند ، در انجیل متی باب دوم آمده است که سه تن از روحانیان زرتشتی که دارای لباس قرمز ، کلاه قرمز با لبه های سپید ، با ریش سپید بلند از بزرگان دین ماموریت می یابند که به دنبال ستاره ای که در آسمان ظهور نموده و زیر آن ستاره فرزندی به دنیا آمده بگردند و آن را بیابند ، آنان به راه افتادند ، پس از یافتن ستاره میبینند که فرزندی زیر آن ستاره در خانه ای به دنیا آمده است آنگاه در برابر نوزاد سجده میکنند و اقرار به پیامبری و مسیح بودن وی میکنند . بابا نوئل در واقع همان روحانیان زرتشتی میباشند که آغاز میلاد مسیح و سال میلادی را نشان میدهند .

نوئل از ریشه ی ناتالیس ( na ta lis  ) رومی به معنی تولد است ، اختلاف زمانی شب یلدا شش روز با نوئل میباشد که آن هم با اشتباه رومیان در سال شماری در قرن چهارم میلادی میباشد که به دی ماه کشیده شده است !!! در ضمن درخت کاج و بید و سرو از درختان مق

دس ما بین ایرانیان میباشد ، هر سه درختانی بهشتی و نماد سر سبزی میباشد .

_ در متن اصلی تعداد زیادی از ابیاتی از شاعران ایرانی که نشان گر احترام و بزرگی این درختان در نزد ایرانیان شده است آمده است _

در ضمن آغاز سال جدید در ایران باستان در زمستان میباشد که کلمه ی دی از dadr  به معنی آفرینش میباشد . ماه دی ، ماه اهورا مزدا میباشد و  روز یکم هر ماه روز اهورا ( هرمزد ) میباشد . تقارن روز ماه به نام اهورا جشن ایرانیان بوده است ، کلمه سال و  از ریشه ی sarada  به معنی سرد است .

 

اما valen tine چیست ؟؟؟

 

چند سالی هست که حوالی 26 بهمن ماه ( 14 فوریه ) مردم به تکاپو می افتند ، از این فروشگاه به آن فروشگاه میروند و بهترین هدیه ها را برای معشوقشان خریداری میکنند البته هدیه هایی که بر طبق آیین والنتاین در نظر گرفته شده است ، حال اگر از کسی پرسیم که این جشن چگونه آغاز شده است میگوید در قرن سوم میلادی در روم باستان پادشاهی به نام کلدیوس دوم بوداین پادشاه عقاید عجیبی داشت از جمله اینکه سربازی خوب میجنگد که مجرد باشد از این رو ازدواج را برای سربازان منع میکند !!! کشیشی به نام وانتیوس ( والنتاین ) مخفیانه عقد سربازان رومی با دختران محبوبشان را جاری میکند . پادشاه با خبر میشود ، وی را به زندان می اندازد ، والنتیوس در زندان عاشق دختر زندان بان میشود ( دختر زندان بان در زندان چه میکرده است !!! ) سر انجام کشیش با قلبی عاشق به علت اعمال انجام داده اعدام میشود و جشن والنتاین یاد آور این کشیش عاشق میباشد .

حال اگر اصل داستان را بپذریریم و حتی خودمان را قانع کنیم حتما به طوری دختر زندان بان با آن همه فشار پادشاه راهی به زندان برده است !!! باز در مقایسه با آیین ایرانیان باستان که معروف به سپندارمذد بوده کم رنگ جلوه میکند چرا که هم از لحاظ زمانی هم از لحاظ محتوایی تقدم بر آیین والنتاین دارد . ایرانیان باستان سر چشمه ی همه ی خوبی ها را به اهورا مزدا ( سرور دانا ) می رسانند ، اوست که در ابتدا جهان مینوی را ساخت و سپس هفت امشانسپند ( نا میرایان ، جاویدان ها ) را خلق کرد که عبارت اند از وهومنه ( خوب منش ) ، اسپندارمذد ( عشق و دوستی ) ، اشه ( اخلاص ) ، هورتات ( کمال ) ، امرتات ( جاودانگی ) ، هوخشتره ( شهریاری آرمانی )  ، آنگاه فرور هایی یا ارواح آسمانی اشیاء جاندار از جمله انسان ا را خلق کرد  که در حقیقت محافظان انسان ها هستند . آنگاه بهمن را در سمت راست خود و سپندار مذد را که نماد دوستی و عشق میباشد را در سمت چپ خود قرار داد و از این طریق به آنها اعتبار خاص میبخشد اسپندار مذد تنها الهه زن مابین امشنسپندان میباشد ( البته در اساطیر ایران زمین تعداد الهه های زن بیش ار این میباشد مانند آناهیتا ، اما جزء امشانسپندان نمیباشند )اهورا مزدابه کمک این انوشه ها به کارهای دنیوی و اخروی میپردازد .

 

برخورد مردم با این اعتقادات !!!

 

در دین کهن ایران زمین هر ماه را نام یکی از الهه ها میگذاشتند ماه اسپندارمذد همان ماه اسفند میباشد به غیر از این هر روز از ماه را نیز به نام یکی از الهه ها میگذاشتند ، برای نمونه روز اول ماه را هرمزد،روز دوم بهمن ، روز سوم اردیبهشت ، روز چهارم شهریور، روز پنجم اسپندارمذد که درگاه ( روز) شماریه دقیق ایرانیان مصادف با 29 بهمن ماه میشود . در این روز که متعلق به سپندارمذد یا آرمیتی بود مردان وظیفه داشتند ارزش زنان را قدر بدانند و به آنها هدیه بدهند آنها را بر روی تخت نشانند و حتی آشپزی کنند در کل همه جوره رضایت همسر و معشوق خود را جلب کنند ، در عوض معشوقان و همسران آنها ( که زن بودند) نه به عنوان هدیه بلکه به پاس سپاس به آنها پیشکش میدادند باید این را در ذهن بپرورانیم که سپاس گذاری از بهترین اعمال انسان های خداشناس بوده و ناسپاسی از بد ترین نیروهای اهریمنی میباشد .

پس زن و مرد ، عاشق و معشوق به هم هدیه میدادند یکی از هدایا شیرینی هایی بوده است که خود پخته اند که احتمالا همان شکلاتی میباشد که امروزه پیش کش میکنند و وجود عروسکی همچو خرس شاید ( اطمینان ندارم ) بر گرفته از دب اکبر باشد که همواره ما بین ایرانیان مقدس بوده است . دب اکبر یا هفت اورنگ ستاره خرس مانندی هست که بر بالای کوه دماوند که مقدس ترین کوه و محل زندگانی ارواح پاک و ایزدان است قرار دارد ، هفت اورنگ در باستان ایران زمین نگهدارنده و محافظ عشق است .

لباس قرمز و سرخین این هدیه ها مطمئنا بر گرفته از بابا نوئل یا همان زردشتیان بشارت دهنده پیامبری مسیح میباشد .

میبینیم که آیین سپندارمذد بیش از valen tine  پر بار و مغز  میباشد و شاید شباهت های بسیار و توجه به فاصله ی سه روزه ی این دو جشن تا حدودی ثابت کند که این جشن فرنگیان از آیین باستانی آرمیتا گرفته شده است !!!

 

نکته آخر اینکه مطرح کردن این مطالب به این معنی نیست که آدمی باید چشم بر همه ی فرهنگ ها ببندد و آنها را نبیند چشم بستن انسان از هر چیز خوب در حقیقت محروم کردن خویشتن از حقیقت هاست هر فرنگی دو لایه دارد ، لایه ی ظاهر و لایه ی باطن ، باطن فرهنگ خط سیر انسان به سوی حقیقت است پس اگر آدمی ریشه در عمق فرهنگ ها بگستراند در واقع به حقیقت واحد انسانی رسیده .

 

 

این کمال عقل و عشق آدمی است

خلاصه مقاله ارائه شده به دانشگاه

                                                    از دکتر علی رمضان پور

 

  پاره نخست